استدلال مخالف: «من قصد ندارم اختیار شرکتم را به کسی بدهم، بنابراین اگر کسی به من فشار بیاورد که تصمیمی با دید محدود بگیرم، به VC اهمیتی نمیدهم و کاری را انجام میدهم که برای شرکتم بهتر است.»
خب، کار غیرممکنی نیست اما خیلی بعید است که بتوانید انجامش بدهید! ببینید، از شما انتظار میرود به محض گرفتن پول از VC شروع به خرج کردن آن کنید. شما قرار است رشد کنید، این یعنی باید برای استخدام، بازاریابی و انواع و اقسام چیزهایی که به شما کمک میکنند تا خود را بالا بکشید پول خرج کنید. مسئلهی دیگر این است که وقتی پولتان تمام شود نمیتوانید ناگهان همهی خرجها را متوقف کنید. ممکن است جزو یکی از معدود شرکتهایی باشید که پیش از رسیدن به انتهای باند، در دور اول، به سوددهی برسید، اما احتمال اینکه جزو انبوه شرکتهایی باشید که مجبور هستند یک دور دیگر جذب سرمایه کنند، بسیار بیشتر است.
و البته، اگر شرکت شما هرگونه نشانهای از ضعف از خود نشان بدهد، اساسا قادر نخواهید بود یک دور دیگر سرمایه جذب کنید و کارتان همانجا تمام میشود (میبینید؟ نرخ شکست ۷۵٪ چندان به نظر غیرمنطقی نمیرسد). اما، حتی اگر کارها خیلی خوب پیش بروند، باز هم به جذب سرمایهی مجدد نیاز خواهید داشت و این هم به نوبهی خود یعنی باید شدیدتر خرج کنید که در نهایت شما را به یک دور جذب سرمایهی دیگر نیازمند میکند. بعد از دو سه دور جذب سرمایه، بعید است بیشتر از ۵۰٪ شرکت برایتان مانده باشد و این یعنی «اختیار» شرکت را از دست میدهید. به عبارت دیگر، شما دیگر سهامدار اصلی نیستید و اگر تصمیم بگیرید مطابق میل VC عمل نکنید… خب، نمیتوانید!
باید تأکید کنیم همهی اینها به معنای آن نیست که VCها بد یا اشتباه عمل میکنند. حتی بیشتر وقتها ممکن است آنها شرکت شما را بهتر از خودتان اداره کنند. اما نکته اینجاست که منافع آنها ممکن است کاملا در جهت مخالف منافع شما قرار بگیرد. اگر کارآفرینی هستید که هنوز جذب سرمایه نکردهاید، سرنوشت شما به دست خودتان است. اما به محض اینکه شروع به این کار کردید سوار قطاری شدهاید که زیاد در مورد مسیر به شما حق انتخاب نمیدهد. منظورمان این نیست که این کار را نکنید. تنها میگوییم پیش از انجام آن دقیقا متوجه باشید که چه کاری انجام میدهید.
دیدگاهتان را بنویسید