عموم آدمهای گُل و شرکتهای نازنینی که روی استارتاپها سرمایهگذاری میکنند، دلشان میخواهد راجع به خرید سهامی صحبت کنند که ارزشش مثل مارمولک از دیوار بالا برود. اغلب کارآفرینها هم احساس میکنند باید چهارتا چیز بگذارند روی پیشبینی مالیشان و طوری وانمود کنند که هر کس سهامشان را خرید، بعد از چند سال دیگر نیازی ندارد پول شمردن بلد باشد.
اینکه بخواهید به جای پیشبینی مالی، داستان جک و لوبیای سحرآمیز تحویل سرمایهگذارها بدهید که نشد کار! خیلی زود شصتشان خبردار میشود.
سگ مکانیکی
اگر میخواهید کارتان را به شیوهی آبرومندانهای جلو ببرید و بعدا که به مال و مکنت رسیدید صد جور حرف پشت سرتان نباشد، بهترین کار این است که موقع مطرح کردن پیشبینی مالی با سرمایهگذارها واقعبین باشید و برای ترغیب کردن طرف، کاتالیزورهای تجاریای را وسط بکشید که بتوانید راجع به آنها با او بحث و تبادل نظر کنید. مثلا اگر شرکتتان سگمکانیکیهایی تولید میکند که قیمتشان به قیمت قوطیکنسروهای بازیافتشده بستگی دارد، پیشبینی مالی را اینطور مطرح کنید: ارزش بازاری کالایتان را به تعداد سگمکانیکیهایی که میخواهید بفروشید و همچنین به تغییر قیمت قوطیکنسروهای بازیافتی مرتبط کنید. به این ترتیب سرمایهگذار زبانبسته میفهمد که پیشبینیهایتان را بر روی چه چیزهایی علم کردهاید.
دیدگاهتان را بنویسید