کارخانهداران عصر صنعتی جسم کارمندانشان را مدیریت میکردند و معتقد بودند جسم انسان قادر است ۸، ۱۰، حتی ۱۲ ساعت در روز کار کند. گفته میشد کیفیت و بهرهوری زیر این فشار کاری فقط اندکی افت خواهد کرد که آن هم خیلی قابل توجه نیست. هدف اصلی کارخانهداران این بود که خط تولید نخوابد. مدیران سعی داشتند زمان تعطیلی کارخانهها را به حداقل برسانند تا آمار تولید را بالا ببرند.
با اینکه جسم انسان در حالت استراحت خاصیت تولیدکنندگی ندارد، یعنی کارآمد و مؤثر نیست، اما به هر حال چون به استراحت نیازمند است، کارخانهداران عصر صنعتی به منظور تأمین نیروی کار دائمی اقدام به ایجاد شیفتهای کاری کردند تا کارگران بتوانند در وقفههای معین به جسم خود استراحت دهند و بلافاصله شروع به کار کنند. اما اگر مغز انسان اجازهی استراحت نداشته باشد، به مغزی آشفته و غیرخلاق تبدیل خواهد شد که آکنده از دادههای زائد است.
در دانش اقتصاد، کار کردن بیوقفه فقط زمانی کارآمد به نظر میرسد که مغز انسان و ماشین را یکی بدانید، در حالی که مغز بر خلاف آنچه در عصر صنعتی تصور میشد شبیه ماشین کار نمیکند. این طور نیست که هر وقت دلتان خواست بتوانید مغزتان را روشن کنید، بگذارید ۱۲ ساعت کار کند و بعد خاموشش کنید.
مغز ما از بسیاری جهات مثلا انبوه انرژی یا قابلیت یادگیری و خلاقیت به بچههای پنج ساله شباهت دارد که بعد از کلی بازیگوشی احتیاج دارند برای تجدید قوا استراحت کنند. اینها را گفتیم تا به این نکته برسیم که در دانش اقتصاد مدرن، مدیریت جسم کارمندان جوابگوی نیازهای عصر حاضر نیست، بلکه مدیران شرکتها باید یاد بگیرند که ذهن کارمندانشان را مدیریت کنند. اما چطوری؟
دیدگاهتان را بنویسید