یک خودرو از قسمت‌های مختلفی تشکیل شده که هر کدام وظایف مخصوص به خودشان را دارند. مثلا رادیاتور وظیفه‌ی خنک نگه داشتن موتور را به عهده دارد؛ شمع خودرو موجب اشتعال سوخت می‌شود؛ مَنیفولد یا گازگاه مسئول توزیع یکسان سوخت و هوا به سیلندرها است. چنین شیوه‌ای در تشریح سازوکار خودرو به این دلیل است که خودرو اساسا یک ماشین محسوب می‌شود. تا همین یک قرن پیش، دانشمندان در ترسیم سازوکار مغز انسان نیز به همین شیوه عمل می‌کردند، یعنی قسمت‌های مختلف مغز را نام می‌بردند و سپس کارکردهای هر قسمت را تشریح می‌کردند.

مثلا می‌گفتند ناحیه‌ی بروکا (Broca) مسئول پردازش زبان در مغز است؛ آمیگدالا (amygdala) موجب ایجاد حس ترس می‌شود؛ نِئوکورتِکس (neocortex) محل افکار متعالی‌تر است.

عصر صنعتی دوره‌‌ای تاریخی است که در دهه‌ی ۱۷۶۰ میلادی در بریتانیا آغاز شد و سپس به سایر کشورهای جهان نیز سرایت کرد. این دوره همراه با تحولات اقتصادی و اجتماعی گسترده بود که از جمله مهم‌ترین آنها می‌توان به جایگزینی ابزارهای کارِ دستی با ماشین‌آلات سنگین صنعتی به منظور تولید انبوه کالا اشاره کرد.

همسان فرض کردن مغز و ماشین رویکردی منسوخ در افزایش بهره‌وری است که در عصر صنعتی (Industrial Age) به‌ آن معتقد بودند. اگرچه دیگر در عصر صنعتی به سر نمی‌بریم، هنوز هم به شکلی کار می‌کنیم که مناسب نیازهای آن دوران است و نه عصر حاضر. عادات این روزهای ما بیشتر به فعالیت‌های بدنی کارگران آن دوران در خط تولید کارخانه‌های صنعتی شباهت دارد و به درد فعالیت‌های جسمی کارمندانِ پشتِ میزنشین امروز نمی‌خورد. علیرغم پیشرفت‌های شگرف در دانش مغز، بسیاری از ما بدون توجه به منسوخ شدن این رویکرد همچنان اصرار به تداوم آن داریم، در حالی که اِعمال آن در محیط‌های کاری قرن ۲۱ موجب پسرفت در سطح شناختی خواهد شد.

 

کلمات کليدي :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *