در اوایل دهه‌ی ۱۹۷۰ میلادی، آموس تورسکی (Amos Tversky) و دنیل کانمن (Daniel Kahneman) این مسئله را که چرا مردم می‌کوشند در شرایطی خاص به صورت بی‌طرفانه‌ای استدلال و قضاوت کنند، مورد بررسی قرار دادند. آنها با استفاده از این تحقیقات مفهوم سوگیری شناختی را ابداع کردند و در سال ۱۹۸۲ به همراه پاول اسلاویک (Paul Slovic) ، یافته‌های اولیه‌ی خود را در کتابی به نام «قضاوت در شرایط عدم اطمینان» منتشر کردند. سوگیری شناختی را می‌توان به عنوان مجموعه‌ای از خطاهای ذهنیِ قابل پیش‌بینی تعریف کرد که وقتی توانایی محدودی برای پردازش اطلاعات به صورت بی‌طرفانه وجود دارد، به وجود می‌آیند. سوگیری شناختی می‌تواند موجب تصمیمات غیرمنطقی و غیرعقلانی و باعث قضاوت نادرست در مورد ریسک‌ها و تهدیدها شود.

برای مثال وقتی داده‌هایی متناقض ارائه می‌شود، ممکن است اطلاعاتی را ترجیح دهید که از تصورات شما پشتیبانی می‌کنند. این مسئله را «خطای تاییدی» می‌نامند. یا ممکن است به طور ناخوداگاه به سمت استدلال یا ایده‌ای که اول شنیده‌اید متمایل شوید، که به نام «لنگر ذهنی» شناخته می‌شود.

همان‌طور که شاید متوجه شده باشید، این «دام‌های فکری» می‌توانند تاثیر منفی بر قضاوت و تصمیمات شما داشته باشند، به ویژه وقتی در قالب گروه تصمیم‌گیری می‌کنید.

 

کلمات کليدي :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *