به‌وجود آوردن حساب‌های ذهنی، پارادوکس‌هایی را هم به‌وجود می‌آورد. به همین دلیل است که حساب‌و‌کتاب‌های اداری ممکن است موجب بروز مشکلاتی در محل کار شود. برای مثال در آخر سال درخواست شما برای خرید یک لپ‌تاپ جدید رد می‌شود، زیرا از بودجه‌ی سخت‌افزاری شرکت چیزی باقی نمانده است، اما هم‌زمان به شما کمک هزینه‌ی سفر در تعطیلات تعلق می‌گیرد و جروبحث شما درخصوص اینکه به لپ‌تاپ بیشتر از سفر احتیاج دارید راه به جایی نخواهد برد!

یکی از دوستان Thaler قصد داشت برای منزل خود یک روتختی بخرد. به‌طور معمول سه سایز مختلف از این روتختی‌ها به‌ترتیب ۲۰۰، ۲۵۰ و ۳۰۰ دلار قیمت داشتند درحالی‌که هنگام خرید، همه‌ی آنها به قیمت ۱۵۰ دلار به فروش می‌رسید. او بلافاصله تصمیم گرفت سایز ۳۰۰ دلاری را بخرد. او در حساب ذهنی خود برای یک روتختی ۲۰۰ دلار هزینه در نظر گرفته بود و این همان چیزی بود که به آن احتیاج داشت و با این خرید او ۵۰ دلار سود می‌کرد. این درحالی‌ است که او حالا تصور می‌کند با خرید سایز بزرگ‌تر ۱۵۰ دلار سود کرده است! این مثال نشان می‌دهد مردم چطور مشتاقانه چیزی را که به آن نیازی هم ندارند، می‌خرند! یعنی زمانی که کالایی پایین‌تر از قیمت واقعی‌اش فروخته می‌شود، خرید آن بدون اینکه کاربردش در نظر گرفته شود در اولویت قرار می‌گیرد.

فردی بابت اشتراک باشگاه تنیس بسیار گران‌قیمتی پول پرداخت کرده بود. این پول به هیج‌وجه قابل برگشت نبود. ازقضا بلافاصله بعد از اینکه اشتراک را خریداری کرد، زانویش صدمه‌ دید. او درد را تحمل و تلاش می‌کرد به بازی ادامه بدهد درحالی‌که بازی نکردن باعث می‌شد درد کمتری در پاهایش احساس کند! پشت این مسئله حسابداری ذهنی قرار دارد. بازی کردن تنها راهی بود که می‌توانست به او اطمینان بدهد هزینه‌ای که بابت اشتراک باشگاه پرداخته است در حساب ذهنی او در جای درستی خرج شده است! برای او بازی نکردن به معنی به‌وجود آمدن آشفتگی و نابسامانی در حسابداری ذهنی‌اش بود و درد این شکست بیشتر از دردی بود که با ادامه‌ی بازی در پاهای خود احساس می‌کرد!

یکی دیگر از دوستان Thaler حسابداری ذهنی را در جهت دیگری به‌کار برد. او در ابتدای سال با یکی از کمپین‌های خیریه مشارکت ذهنی‌ای را آغاز کرد. بعد از آن هربار که مجبور می‌شد ناعادلانه پول پارکینگ بپردازد یا بابت هرچیز آزاردهنده‌ی دیگری پول بدهد آن را از حسابی که باید سر سال به خیریه می‌پرداخت کم می‌کرد! پول دادن به مؤسسه‌ی خیریه باعث می‌شد او خیال کند پرداخت هزینه‌ بابت پارک ماشین یا هرآنچه ناحق می‌شمرد، سزاوار او نیست! میزان کمک سالانه‌ی او به مؤسسه‌ی خیریه آن‌قدر ناچیز بود که در نهایت با این مدل ذهنی چیزی برای پرداخت به مؤسسه باقی نمی‌ماند!

 

کلمات کليدي :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *