یکی از سختترین کارهای کارآفرینها این است که نیروهای خبره و بااستعداد را متقاعد کنند قبل از به سود رسیدن و ثبات یافتن شرکت، به تیمشان بپیوندند و با دل قرص برایشان کار کنند. اگر روزی صاحب استارتاپ شدید و خواستید نیرو استخدام کنید، بر سر این دو راهی قرار میگیرید: به کارمندتان همان مبلغی را بدهید که بازار تعیین میکند (مثلا سالی ۱۵۰۰۰۰ دلار) و بعد با شعار خدا بزرگ است پیش بروید یا اینکه راه دوم را بروید و در ریسک بازدهی کار با کارمندتان شریک شوید. یعنی زیر قیمت بازار برایش حقوق تعیین کنید (مثلا ۷۵۰۰۰ دلار) همراه با جایزهای منصفانه (۷۵۰۰۰ دلار یا بیشتر).
اکثر کارآفرینهای باتجربه راه دوم را به شما توصیه میکنند. یعنی تقسیم کردن ریسک پرداخت حقوق با کارمند، تا زمان راه افتادن خط تولید یا به دست آوردن منابع مالی بیشتر.
در حالی که میتوان چنین کار منطقیای را انجام داد، به کرات دیده میشود که کارآفرینها موقع جذب نیرو شروع میکنند به اغراق کردن راجع به افق تابناکی که سرمایهگذاران در این شرکت خواهند یافت و اینکه استراتژی شرکت چقدر بیعیب و نقص طراحی شده است یا اینکه تا ۶ ماه بعد محصولات شرکت را دست هر آدم آسمانجُلی خواهید دید و از این حرفها.
دیدگاهتان را بنویسید