در اینجا تعریف سادهای از حسابداری ذهنی وجود دارد: مردم برای صرف هزینه بخشهای متفاوتی در ذهن خود دارند. برای مثال شما یک «حساب هزینههای تفریحی» در ذهن خود دارید. گم شدن بلیت و تصمیم به خرید یک بلیت دیگر به معنی هزینه کردن ۴۰ هزار تومان در این دسته بهجای ۲۰ هزار تومان است، اما گم کردن پول نقد در دستهی حساب هزینههای تفریحی قرار ندارد. برای همین است که بیشتر مردم نسبت به اینکه بعد از گمکردن پول نقد، بلیت تهیه کنند و به تماشای فیلم بروند، حس بدی ندارند.
درآمد خالص و خرج کردن آن در حسابهای ذهنی متفاوت، میتواند یکی از تعریفهای پایهای اقتصاد را نقض کند. طبق این تعریف پول اساسا تبادلپذیر است. یک بلیت ۲۰ هزار تومانی بهنظر با ۲۰ هزار تومان پول نقد ارزش مالی برابری دارد. بله، بهنظر اینطور میآید اما این دقیقا آن شیوهای نیست که انسان با آن فکر میکند. نتیجهی روشن آن هم شکست خوردن مدلهای اقتصادی رفتار انسان است.
«منبع درآمد بهنوعی بر شیوهی خرجکردن آن تأثیر میگذارد.» این جمله گفتهی Suzanne Foge رئیس دپارتمان بازاریابی دانشگاه شیکاگوست. وقتی او از تحصیل فارغ شد، قصد داشت هزینههای صورتحساب را با کار کردن بپردازد. پس از مدتی او تصور ذهنیای درخصوص مقدار پولی که بایستی هرروز بهدست بیاورد در خود کشف کرد . هر روزی که مقدار لازم را بهدست میآورد باقی پول بهدستآمده را بهنوعی پول اضافی در نظر میگرفت (که میتوانست آن را هرطور میخواهد خرج کند). درحالیکه این پول بایستی پشتیبان آن روزهایی میشد که او نمیتوانست بهاندازهی کافی کار کند!
او میگوید: «برای روز تولدتان به شما پول هدیه میدهند و قطعا به شما نمیگویند که با آن قبض برق را پرداخت کن. اما به هر حال پول پول است و خاصیتش این است که قابل مبادله است! اگر شما قبض برقتان را پرداخت نکردهاید و بابت آن بدهکار هستید منطقی است که اول آن را پرداخت کنید، هرچند مقاومت درونی در برابر این کار وجود دارد».
دیدگاهتان را بنویسید