در بخش دیگری از این تحقیقات، ارزش و تأثیر علنیکردن ناتوانی یا معلولیت ارزیابی شد: بر اساس این ارزیابی، مشخص شد که اگر افراد معلول یا ناتوان معلولیت خود را برای بیشتر کسانی که با آنها تعامل دارند آشکار سازند، در مقایسه با کسانی که معلولیت خود را برای هیچکس آشکار نمیکنند، بیش از دوبرابر خرسندتر خواهند بود (۶۵ درصد در برابر ۲۷ درصد). همچنین احتمال آنکه دائما درگیر هیجاناتی چون تشویش و نگرانی باشند کمتر است (۱۸ درصد در برابر ۴۰ درصد) و نیز، کمتر احساس جداافتادگی و انزوا به سراغشان میآید (۸ درصد در برابر ۳۷ درصد).
در حین تحقیقات و گفتوگو با کارکنان نکته دیگری هم برایمان آشکار شد: مزایایی که صحبتکردن از معلولیت در بلندمدت میتواند به همراه داشته باشد. این مثال به روشنشدن موضوع کمک میکند: کریس اِشلگتی (Chris Schlechty) در شرکت مایکروسافت فعالیت میکند و توسعهدهنده نرمافزار است. او به بیماری دیستروفی ماهیچهای [نوعی بیماری که رشد ماهیچهها را مختل میکند و با ضعف و ناتوانی عضلانی همراه است] مبتلا است و علاوه بر مسئولیتهایی که شغل اصلیاش ایجاب میکند، وظیفه دیگری هم به عهده دارد که کسب اطمینان از برآوردهشدن نیازهای مردمی است که دچار معلولیتهای گوناگوناند و از محصولات آنها استفاده میکنند. هرکس درباره چندوچون دسترسیپذیری محصولات شرکت برای این دسته از مردم سؤالی داشته باشد، اول به سراغ کریس میرود. بینش منحصربهفرد کریس باعث شد بتواند نیازهای برآوردهنشده بازار را شناسایی و کارفرمایش را از نوآوری خود بهرهمند کند و همه اینها را مدیون معلولیتش است.
باتوجهبه آنچه گفته شد، علنیکردن معلولیت هم میتواند برای شخص معلول سودمند باشد و هم میتواند در حیطه کاری با مزایایی برای او همراه باشد. پس چرا باوجوداین هنوز کسانی را میبینیم که معلولیتشان را پنهان میکنند؟
دیدگاهتان را بنویسید