دقت داشته باشیم که اگر افق زمانی بلندمدت را از تعریف فوق حذف کنیم، عملاً نقش واحد منابع انسانی را در حد سرکارگرهای معادن فردریک تیلور، پایین آوردهایم.
در دورانی که مکتب مدیریت علمی یا Scientific Management رایج بود، تیلور و همفکران او که با زمینه دانش مهندسی وارد حوزهی مدیریت شده بودند، در پی بهبود کارایی و افزایش راندمان بودند.
کارسنجی و زمان سنجی میراث آن دوره از مدیریت است.
مهندسان مکانیک که در آن سالها به صورت گسترده وارد حوزه مدیریت شدند، کوشیدند به همان شیوهای که حداکثر خروجی را از موتور خودرو میگرفتند، حداکثر خروجی را از کارکنان یک سازمان هم بگیرند.
کم و زیاد کردن نور، تغییر موقعیت و ارتفاع میزها، تغییر چیدمان نشستن کارکنان و جابجایی چیدمان دستگاهها در کارخانهها، تغییر ساعت کار و ساعت غذا خوردن و همهی کارهای مشابه، آزمایشهایی بود که در آن سالها رایج بود تا نقطهی بهینهی کارکرد کارگران یک سازمان مشخص شود.
در آن زمان، نیروی انسانی در کارخانهها چیزی شبیه نیروی بخار در لوکوموتیوها فرض میشد و حقوق و دستمزد و پاداش و مزایا، چیزی شبیه زغالی که داخل کوره ریخته میشد تا نیروی محرکه لوکوموتیو تامین شود و زودتر به مقصد برسد!
آن زمان کار در معدن یا حتی خط تولید کارخانهها، کاری فیزیکی و تقریباً غیر تخصصی بود. چیزی به نام شرح شغل معنا نداشت و مفاهیمی مانند شایستگیهای کلیدی کارکنان هم خلق نشده بودند.
کارگر جدید به مجموعه اضافه میشد و به دلیل سادگی فعالیتها، در مدت زمان کمی فرایند کار را یاد میگرفت و جایگزین کارگران قدیمی میشد.
کارگری با سی سال تجربه، در واقع یک ماه تجربه داشت که آن را سیصد و شصت بار تکرار کرده بود!
طبیعی است که ماندگاری کارگران و نیروی انسانی در آن شرایط، دغدغهی مدیران نبود. مهم این بود که هر کارگری، در مدتی که مشغول به فعالیت است، حداکثر خروجی را داشته باشد.
امروز فضای کسب و کار رقابتیتر است.
یکی از سنگینترین هزینههای یک کسب و کار، کارکنان با تجربهای هستند که به هر دلیل محیط کار را ترک میکنند و آموختهها و تجربیات خود را به محیطی دیگر میبرند.
امروز صرف اینکه بتوانیم از یکی از کارکنان خود در طول یک سال، بیشترین خروجی را بگیریم، چندان ارزشمند نیست.
هنر این است که بتوانیم در طول عمر مفید کاری او، بیشترین خروجی را کسب کنیم و از همه ابزارهای ممکن استفاده کنیم که ماندگاری و رضایت کارکنان مفید در یک سازمان افزایش یافته و باقی ماندن کارکنان بی خاصیت و کم خاصیت در یک سازمان، به سادگی امکان پذیر نباشد.
وقتی میگوییم کسب حداکثر خروجی از کارکنان، نگاهی فیزیکی و غیر انسانی به کارکنان داریم.
اما وقتی میگوییم ایجاد حداکثر خروجی در بلندمدت، به ناچار باید جنبههای انسانی لحاظ شوند.
بنابراین افزودن واژهی بلندمدت، به معنای تغییر نگرش از فضای مکانیکی به فضای انسانی است.
دیدگاهتان را بنویسید