خواه بانک باشد خواه یک دوستِ خانوادگیِ پولدار فرقی ندارد، چون در هر دو صورت، بهمحض اینکه دستتان را برای پول بهسمت آنها دراز کنید، کنترل کسبوکارتان را از دست دادهاید.
وقتی شریک دارید، بر شیوۀ کسبوکارتان و میزان سودتان تسلط ندارید
اوایل کار، معمولا همه فکر میکنند که برای تأمین سرمایه کسبوکار جدیدشان به تعدادی شریک نیاز دارند. غافل از اینکه آنهایی که پولشان را در کسبوکار دیگران سرمایه گذاری میکنند بهتر از هر کسی فوتوفن این کار را بلدند. درنتیجه، بابت هر پولی که از آنها قرض میگیرید باید قراردادهایی را امضا کنید که براساس آن قراردادها موظف هستید پولشان را با درصد مشخصی سود پرداخت کنید. برخی دیگر حتی ممکن است، بهجای پول، بخشی از سهام کسبوکارتان را طلب کنند که شما دارید برای آن عرق میریزید و زحمت میکشید.
همه کارها را شما انجام میدهید اما هیچ کنترلی روی پولتان ندارید. این بدان معناست که حتی درباره نحوه انجامدادن کارها هم نمیتوانید تصمیم بگیرید. این یک نقطهٔ شکست در کسبوکار شماست. آیا میتوانستید بدون نیاز به پولِ این سرمایهگذاران و شرکا سرپا بایستید؟ شاید میتوانستید، شاید هم نه. اما این هم واقعا دردناک است که مجبور شوید کسبوکاری را که آنهمه برایتان ارزشمند است به دیگران واگذار کنید، زیرا حتی قدرت مبارزه برای آن را ندارید.
دیدگاهتان را بنویسید