آخرین مورد از این عادات رفتاری ژاپنیها که در اقتصادشان بروز یافته، این است که تعاملات انسانی را نهتنها برمبنای روابط خصمانه بلکه براساس منافع عمومی و اعتماد دوجانبه شکل میدهند.
اما روابط خصمانه در ژاپن بهلحاظ تاریخی شدیدتر، خشنتر، بیرحمتر و بیعاطفهتر از غرب بوده است. در هیچیک از آیینهایی که در کشور ژاپن وجود دارد، هیچکدام از دو تعلیم دین مسیح دیده نمیشود: نه «همسایهات را دوست بدار» و نه «اگر به یک طرف صورتت سیلی زدند، آن طرف را هم بیاور [تا بزنند]». حتی طبیعت هم در ژاپن خشن است: ژاپن کشور آتشافشانها، تندبادها و زلزلههاست.
بین غرب و ژاپن یک تفاوت دیگر هم وجود دارد. افراد غربی، مثلا نقاشها یا خلاصه هنرمندانی که از استاد خود پیشی گرفته و مکتب خود را تأسیس کردهاند، بهخاطر این کار ناسزا نمیشنوند. اما روحیه و سنت ژاپنی تصریح میکند که روابط باید رقابتی باشند یا حداقل اینگونه بهنظر برسند. این سنت، امروزه بهطرز اپیدمیک باعث طلاق زوجهای جوان تحصیلکرده میشود. طلاق دوستانه در ژاپن معنی ندارد. حتی اگر دو نفر بهصورت دوستانه طلاق توافقی بگیرند، باید اینگونه وانمود شود که روابطشان خصمانه و تیرهوتار بوده است و حداقل یکی از آن دو نفر مشکل دارد.
اما همهی اینها موقعیتهایی هستند که در آنها روابط باید بهطور دائمی پایان یابند. هرچند، وقتی بنا باشد گروهی از مردم یا احزابی با هم زندگی کنند (چه برسد به اینکه بخواهند با هم کار کنند) ژاپنیها حتما اول اطمینان مییابند که در کانون روابطشان، منافع دوجانبه وجود داشته باشد. آنگاه در پیوند مثبت دغدغههای مشترک، برای هر چالش یا اختلافی میتوان جایی پیدا کرد.
یکی از دلائل اصلیِ بیمیلی خودروسازان ژاپنی به داشتن کارخانه در ایالات متحده این است که نتوانستهاند روابط اتحادیه و مدیریت را در صنعت خودروسازی امریکا درک کنند. یکی از مهندسان جوان ژاپنی که در تویوتا کار میکند و گرایشهای سوسیالیستی و چپی تندوتیزی هم دارد، اخیرا به من گفت: «اتحادیههای ما با مدیریت میجنگند، اما اتحادیههای شما با شرکت میجنگند. آنها چطور نمیدانند که هرچه برای کارمندان شرکت خوب است، باید برای شرکت هم خوب باشد؟» هیچ ژاپنیای نمیتواند مدیر باشد؛ همانطور که هیچ ژاپنیای نمیتواند کارمند یا زیردست هم باشد. این نکتهای است که به آن توجه نمیشود و برای تکتک ما کاملا روشن است.
در ژاپن لازم نیست نزدیک یک رقیب زندگی یا کار کرد، ازاینرو رقابت بین شرکتهایی که در یک زمینه کار میکنند و بین گروهی از شرکتها شدید است، مثلا بین سونی و پاناسونیک یا بین میتسوی بانک و فوجی بانک. اما هرجا لازم باشد با یکی از مخالفانِ خود رابطهای برقرار کنند، ژاپنیها بهدنبال نقطهی اشتراکاند. درست همینجاست که پرسیدن سؤالات طی همهی آن نشستهایی که قبلا ذکر کردیم، مفید واقع میشوند.
همهی احزاب بهدقت مراقباند به هیچ منافع مشترکی آسیب و لطمه نرسد. همچنین ژاپنیها بسیار توجه و دقت میکنند که بر فرد یا گروهی که باید از نزدیک با آنها زندگی یا کار کنند، پیروز نشوند. ژاپنیها میدانند که پیروزشدن در چنین نبردی بهمعنای ازذستدادن صلح است. در ژاپن، هرگاه لازم است گروهها کنار هم زندگی کنند، هر دو طرف بهجای اینکه سعی کنند برندهی مطلق میدان باشند، بیشتر، دغدغهی این را دارند که چالش خود را برای خودشان و آن دیگری، بهرهآور سازند. اما همین افراد، در بیرون از این رابطه در پی کسب پیروزی بر حریفی هستند که هیچ منافع مشترکی با او ندارند و ازاینرو حتی میتوانند او را نابود کنند.
دیدگاهتان را بنویسید