این چهار عادت یا قاعدهی موفقیتِ رقابتی درواقع ایدئالها و دستورات هستند: جدیگرفتن رقابتیبودن، اولویتدادن به منافع ملی، اهمیتدادن به روابط بیرونی و نبودن در پی پیروزی نهایی بر حریفانی که باید با آنها زندگی کرد. آنها بیشتر از اینکه توصیفکنندهی عمل جهانی باشند، هنجار آن هستند. هر ژاپنی میتواند به دهها مورد اشاره کند که در آن، این مقررات زیر پا گذاشته شدهاند. بله، هر ژاپنی لزوما آنها را نمیپذیرد و درست نمیداند.
برخی از موفقترین کارآفرینان و شرکتهای ژاپنی، مثل سونی، میتسوشیتا یا پاناسونیک، در عمل احترام اندکی به این مقررات گذاشتهاند. چنین رهبرانی وقت و توجه زیادی برای روابط بیرونی صرف نمیکنند، اهمیت زیادی هم به این نمیدهند که آیا از طرف عدهای پذیرفته میشوند یا نه. آنها بهطور خودکار قبول دارند که اولویتدادن به منافع ملی، مسئولیت رهبر کسبوکار است. آنها هرازچندگاهی کاملا مشتاق بودهاند پوزهی حریفانی را که هنوز باید با آنها زندگی و کار کنند، به زمین بمالند.
همچنین در خود ژاپن، مخصوصا در حلقههای کسبوکار، دربارهی برخی مقررات، انتقاداتی وجود دارد. همچنین تردیدی جدی وجود دارد که آیا این مقررات هنوز متناسب با نیازهای ژاپنیها هستند یا نه. رهبران میپرسند آیا مدیر ارشد میتواند بیاینکه ارتباط خود را با واقعیتهای دائما متغیرِ اقتصاد، بازار و فناوری از دست بدهد، در عمل تمام وقت خود را صَرف روابط بیرونی کند؟ سایرین از این گلایه دارند که تلاشها برای یافتن نقطهی اشتراک با سایر گروهها، بهویژه با دولت، باعث آرامش بیپایه و جسورشدن بوروکراسی شده است.
بهعبارتدیگر، این قواعد ضعفها، محدودیتها و کاستیهایی دارند؛ آنها نه از اقبال جهانشمول برخوردارند و نه بدون استثنا در همهجا قابلاستفادهاند. بااینهمه این قواعد بهطور نامعمولی در تقویت عملکرد صنعتی ژاپن موفق بودهاند. پس، بااینتوصیفات، راز موفقیت ژاپنیها چیست؟
سنت
رایجترین پاسخی که هم در ژاپن و هم در غرب به پرسش فوق داده میشود، این است که این قواعد نمایندهی سنتها و ارزشهای منحصربهفرد ژاپناند. اما این مطمئنا پاسخ کاملی نیست؛ درواقع چهبسا این پاسخ، غلط هم باشد. البته قواعد رفتار سیاسی و اجتماعی بخشی از فرهنگ هستند و باید متناسب با فرهنگ باشند یا حداقل فرهنگ آنها را بپذیرد. البته که نحوهی اجرای این قواعد توسط ژاپنیها بسیار مختص خودشان است، اما این قواعد نشاندهندهی چیزی بیش از سنتی ژاپنی هستند. این قواعد و رفتارها نشاندهندهی انتخاب بین گزینههای بسیار متفاوت و درعینحال سنتی هستند.
گذشتهازاین، برخی از این قواعد تنها یک مبنای قابلپرسش در سنت ژاپنی دارند. هماهنگی صنعتی که درحالحاضر در ژاپن دیده میشود، گرچه مدتهاست به ارزشهای فرهنگی این کشور منتسب شده است، در تضاد آشکار با تاریخِ اغلبْ خشنِ روابط بین امپراتوران و اُمرای ژاپن و زیردستان و رعیت قرار دارد. در دههی بیست میلادی، یعنی در مرحلهای که صنعت مدرن ژاپن در حال شکلگیری بود، ژاپن بدترین، خشنترین و شکنندهترین روابط بین نیروی کار را در تمام کشورهای صنعتی داشت.
در طول ۱۵۰ سال قبل از شکلگیری ژاپن مدرن، در دورهی اصلاحات میجی در سال ۱۸۶۸، روابط بین اربابان و محافظان نظامیشان، یعنی ساموراییها ازیکطرف و نیروی کار دهقانی ازطرفدیگر، طوری بود که هر سال دهقانان حداقل یک بار دست به شورشی خونین میزدند. طی آن دوره بیش از ۲۰۰ شورش خونین صورت گرفت که هرکدام از آنها هم با سرکوبی خونین مواجه شدند.
قاعدهی حکمفرما در ژاپنِ دههی ۳۰ میلادی، بهجای تلاش برای یافتن نقطهی اشتراک بین گروههای رقیب، «دولت ترور» بود. تصادفی هم نیست که خشونت و تروریسم دانشجویی در ژاپن در دههی ۶۰ آغاز شد و از آن زمان به بعد شدیدترین شکل را به خود گرفت. به همان اندازه که هماهنگی و دوجانبهبودن منافع، بخشی از فرهنگ ژاپنی هستند، خشونت و جنگ دوطرفه هم بخشی از آن فرهنگ هستند.
منبع : https://www.chetor.com
دیدگاهتان را بنویسید