در تعریف کلاسیک مدیریت استراتژیک ، آنرا بدین شکل شرح دادیم :

فرآیند اخذ تصمیمات استراتژیک ، اجرای اقدامات استراتژیک ، تحقق تغییرات استراتژیک برای رسیدن به نتایج استراتژیک

مفهوم استراتژیک را که پیش از این روشن نمودیم. پس تعریف مدیریت استراتژیک مشخص است.

در این بین نتایج و منافع استراتژیک است که برای ما حائز اهمیت است و علتی که ما فرآیند را طی می‌کنیم برای رسیدن به همین عوامل است.

این نتایج و منافع حاصل اقدامات و تغییرات استراتژیک ما هستند. 

ما بر اساس اهداف این تغییرات و اقدامات را انجام می‌دهیم.

و هدف و استراتژی ها را بر اساس یک سری تحلیل ها ( محیط درونی ، بیرونی ، تحلیل پستل ، محیط رقابتی پنجگانه ، محیط سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی و زیست محیطی ، فشار رقابتی رقبا ، تازه واردها ، قدرت چانه زنی تامین کنندگان و خریداران ، قدرت محصولات جایگزین ، تحلیل روندها ، تحلیل محیط داخلی و تحلیل ذینفعان ) بدست آورده و به تصمیمی استراتژیک رسیدیم و بر مبنای آن اقدامات استراتژیک و تغییرات استراتژیک را اتجام خواهیم داد.

خب چرا این تحلیل ها را انجام دادیم و از کجا متوجه میشویم که نقاط قوت و ضعف ما در آن چیست ؟ چرا متغییر دیگری را بررسی نکردیم؟

 

مثال

وزن یک ورزشکار اگر زیاد باشد خوب است یا بد؟

بستگی دارد

برای یک اسب سوار خیر

ولی کسی که در رشته پرتاب وزنه فعالیت می‌کند وزن و جثه بزرگ بهتر است.

 

قبل از تحلیل محیطی باید

بنیاد استراتژیک سازمان یا ارکان جهت ساز را بدانیم.

و آن شامل سه مورد است ،

ماموریت : که هستیم ، چه هستیم ، چه چیزی تولید می‌کنیم ، فلسفه وجودی و مقصود بنیادی ما چیست.

چشم انداز : نقطه مطلوب ما کجاست ، به کجا قرار است برسیم

ارزش‌ها : برای تحقق ماموریت به چه چیزهایی پایبندیم و چه ارزشهایی داریم.

این سه بنیان و جهت گیری سازمان را مشخص می‌کند

مبتنی بر این ارکان جهت ساز ما نحلیل محیط درونی ، بیرونی و ذینفعان را انجام می‌دهیم و مبتنی بر این تحلیل ما اهداف استراتژیک و استراتژی ها را مشخص می‌کنیم و مبتنی بر آن اقدامات و تغییرات استراتژیک را انجام می‌دهیم.

 

تمام شد ؟؟

در کتابها همه چیز خط کشی است ولی دنیای واقعی خط خطی است.

در دنیای واقعی هیج چیز روتین نیست.

در دنیای واقعی بین چهار عامل ( بنیاد استراتژیک سازمان ، تحلیل های محیط درونی بیرونی و ذینفعان ، هدف گذاری و طراحی استراتژیک ، اقدامات و تغییرات استراتژیک ) به شدت رابطه رفت و برگشتی وجود دارد.

شما چشم اندازی را مشخص میکنید ( فروش 30 هزارتایی) اما پس از تحلیل محیط مشخص می‌شود که قدرت خرید مردم کاهش پیدا کرده اید ، پس به جای اینکه به گام بعدی بروید ، باز می‌گردید و چشم اندازتان را تغییر می‌دهید.

ممکن است در هنگام طرح ریزی اهداف استراتژیک و یا در هنگام اجرای اقدامات استراتژیک به نتایجی برسید که مجبور به تغییر ماموریت یا چشم انداز بکنید و ….

در این میان ارزش‌ها به نسبت سایر عناصر جز با ثبات ترین عوامل هستند که معمولا تغییر نمی‌کنند مگر با گذشت زمان نسبتا طولانی و تغییر باورها و اعتقادات.

 

فرآیند مدیریت استراتژیک فرآیندی است همیشه پویا ، زنده و بی پایان.

کلمات کليدي :

مصطفی کرمانی

مهندس شیمی صنایع نفت و گاز - MBA دانشگاه شهید بهشتی - مدیر پروژه ، برنامه ریز و کنترل پروژه شرکت دوام انرژی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *