مفهوم گروههای استراتژیک توسط مایکل پورتر مطرح شد. او با استفاده از این مفهوم، به مدیران یادآوری میکند که همهی فعالان یک صنعت، الزاماً رقیب آنها محسوب نمیشوند. منطقی است که برندهای هیوندای و کیا (در صنعت خودرو) در یک گروه استراتژیک طبقهبندی شوند، اما در نظر گرفتن برندی مثل لامبورگینی در کنار آنها، چندان منطقی نیست و نه تنها کمکی به برنامهریزی استراتژیک بهتر نمیکند بلکه میتواند موجب تحلیلهای نادرست هم بشود.
مفهوم گروه هاي استراتژيك مي تواند فرايند تحليل رقبا را بيش تر قابل هدايت يا كنترل نمايد .
صنايع مختلف با رقباي متعددي روبرو هستند كه به تنهايي نمي توانند همه ي آنها را تجزيه و تحليل كنند . تحليل 30 رقيب ، آن هم از ميان 100ها رقيب ، كاري است كه به سادگي امكان پذير نميباشد . كاهش اين گروه ، به گروه هاي استراتژيك هاي كوچك ، تحليل را فشرده خواهد كرد و امكان پذيري و كاربرد تحليل را بالاتر ميبرد.
گروه بندي استراتژيك ، مي تواند اخذ تصميم در سرمايه گذاري استراتژيك را بهبود بخشد . به جاي اين كه تعيين كنيم در كدام صنعت بايد سرمايه گذاري كرد ، اخذ تصميم ميتواند بر روي گروه استراتژيكي تمركز داشته باشد كه شركت مي خواهد در آن سرمايه گذاري كند . بنابر اين ، شناسايي سودآوري فعلي و بالقوه ي آينده هر گروه استراتژيك مهم است . يك هدف استراتژيك اين است كه در گروه استراتژيك جذاب سرمايه گذاري كنيم به گونه اي كه دارائي ها و مهارت ها بتوانند به منظور ايجاد مزيت استراتژيك ، بكار گرفته شوند .
در نهايت ، انتخاب يك استراتژي ، دارائي ها و مهارت هاي پشتيباني كننده از آن ، اغلب به معني انتخاب ويا ايجاد يك گروه استراتژيك است .
بنابراين ، داشتن دانش كافي درباره ي ساختار گروه استراتژيك ، مي تواند بسيار مهم باشد .
دیدگاهتان را بنویسید