فردی را در نظر بگیرید که اخیرا بهعنوان صاحب بخشی از یک رستوران شروع به فعالیت کرده است. این رستوران در مکان خوبی قرار گرفته و درنهایت رستوران موفقی خواهد بود، ولی باتوجهبه کاهش رونق کسبوکارها در آن منطقه، صاحبان رستوران باید بیشتر تلاش کنند که مشتریان به رستوران آنها جذب شوند و همچنین با رضایت آنجا را ترک کنند.
در شبی بسیار آزاردهنده، بسیاری از مردم شهر برای صرف غذا به این رستوران محلی مراجعه کرده بودند. در رستوران خدمهی کافی وجود نداشت و ازسویدیگر، در پاسیوِ رستوران نیز باران شدیدی میبارید. دراینمیان، یکی از سرآشپزها نیز رستوران را ترک کرد. پسازآن، صاحبان رستوران تصمیمهایی نسنجیده و ناگهانی گرفتند: یکی از تصمیمهای آنها دو برابرکردن تعداد خدمهی رستوران در تمام شیفتهای کاری بود. بهنظر میرسید آنها پیش از اجرای این ایده از عواقب آن آگاه نبودند. با این کار تعداد خدمهی آنها بسیار بیش از حد لازم افزایش یافت. درنتیجه دستمزدهای ساعتیای که باید پرداخت میکردند، بهطور تصاعدی و غیرضروری افزایش یافت و سهم هر پیشخدمت از انعامها نیز بهمیزان قابلتوجهی کاهش پیدا کرد. اغلب، تعدادی از خدمه پیش از آنکه شب به پایان برسد، رستوران را ترک میکردند و به همین دلیل رستوران بهترین کارکنان خود را از دست میداد.
شاید با خود بگویید: «خُب، اینکه مشکلی نیست؛ خدمهی بیشتری استخدام کنند»، ولی خدمهی رستوران بهمنزلهی خط مقدماند و استفاده از خدمهای که بهخوبی آموزش ندیدهاند و تجربهی کافی ندارند، بهمعنی پایان کار است. بنابراین حفظ خدمهی خوب اهمیت زیادی دارد. درواقع این تصمیم ناگهانیِ صاحبان رستوران، تصمیمی بسیار زیانآور بود.
دیدگاهتان را بنویسید