در شروع زندگی، به جز ذهنی کنجکاو و مشتاق، مزيت تحفه ئی نداشتم. در تحصيل ضعيف بودم و مدرسه را نیمه کاره رها کردم.چندين سال کارهای سخت یدی کردم. به نظر نمی آمد انگيزه و آينده درخشانی داشته باشم، …

جوان که بودم کاری در يک کشتی باربری پیدا کردم و دنيارا گشتم. هشت سال مدام سفر کردم و کار کردم و کار کردم، باز سفر کردم، در نتیجه بيش از هشتاد کشور را در پنج قاره ديدم. هرگاه کار یدی گيرم نمی آمد، دست فروشی میکردم، در خانه ها را مي زدم،و کار روز مزدی ميکردم. همِين طور ادامه داشت تا اينکه به خودم آمدم و دور برم را نگاه کردم و از خودم پرسيدم، چطوری است که آدم های ديگر روزگارشان بهتر از من است؟

بعد کاری کردم که زندگی مرا دگرگون کرد. به سراغ کسانی رفتم که در امر فروش موفق بودند و از آنها پرسيدم که چه کار میکنند.آنها هم به من گفتند.توصيه های آنها را به کار بستم و ميزان فروشم بالا رفت. در نتِجه آن قدر پيش رفتم که شدم مدير فروش. در اين سمت هم همان راه کار را به کار بستم. يعنی دريافتم که مديرفروش های موفق چه میکنند و همان کارها را کردم. اين روند یاد گرفتن و به کار بستن آموخته هایم، زندگی مرا دگرگون کرد.هنوز هم در تعجبم که چه کار سادهای و بديهی ئی است. فقط ببين آدم های موفق چه کار ميکنند، بعد همان کار ها را بکن تا تو هم به همان نتايج برسی. وای عجب ايده ای !

به بيان ساده ، بعضی ها به اين دليل بهتر از ديگران ميشوند که برخی کار ها را طور ديگر انجام ميدهند.علی الخصوص از وقت شان بسياربسيار بهتر از آدم های معمولی استفاده می کنند.

من چون پيشنه ای اوليه نا موفق داشتم، سخت احساس حقارت و نا توانی پيدا کرده بودم. افتاده بودم در دام اين تصورذهنی که آدم هائی که بهتر از من عمل مي کردند عملا و واقعا تهتر از من هستند. چيزیکه من ياد گرفتم اين بود که ضرورتا اين طوری ها هم نيست.آنها فقط به نحوه ديگری عمل می کردند، و چيزی که آنها به مدد عقل سليم ياد گرفته اند، من هم ميتوانم يادبگيرم. ديدم رازش را پيدا کردم، از اين کشف خود خوشحال بودم، هم هيجان زده. هنوز هم هستم. فهميدم که ميتوانم زندگيم را عوض کنم و تقريبا به هر هدفی که در نظر بگيرم ميتوانم دست يابم به شرطی که بفهمم ديگران در آن زمينه چه کرده اند و من هم همانکار را بکنم تا به همان دستاوردهای آنان دست بيابم. يک سال از شروع کار فروشم که گذشت، يک فروشنده درجه يک شدم. يک سالی بعد از مدير فروش بودن، شدم معاون رئيس ونود و پنج عامل فروش در شش کشور زير نظر من کار می کردند، آن زمان بيست و پنج سالم بود.

طی سالها در بيست و دو شغل گوناگون کار کردم. چندين شرکت را بنیان گذاشته ام، و از يک دانشگاه معتبر در رشته تجارت فارغ التحصيل شدم. مکالمه ی فرانسه، آلمانی و اسپانيائی را آموختم و و و …

در کل اين سالهای کاری به يک حقيقت ساده پی بردم.کليدهمه ی موفقيت های بزرگ، دستاوردهای کلان، احترام، مقام و موقعِيت و خوشبختی درزندگی آن است که بتوانی بر روی مهم ترين کار و وظيفه ات تمرکز کنی و فقط بدان بياندیشی و آن را خوب انجام دهی و تا کاملا تمام نشده است، دست برنداری.

مهناز عاشوری مهناز عاشوری

طراح و توسعه دهنده سیستم های مبتنی بر وب. واحد طراحی وب سایت وب رمز.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *