تصور کنید هفته‌ها وقت گذاشته‌اید تا پروپوزالی به تیم ارشد اجرایی شرکت‌تان ارائه دهید. هدف شما این است آنها را قانع کنید که اهدای کمک‌های مالی برای اهداف خیریه به صورت منظم، نه تنها تصویر مناسبی را از شرکت در ذهن مشتریان جا می‌اندازد، بلکه روحیات تیم را هم بهبود می‌بخشد. شما خیلی نسبت به این موضوع اشتیاق دارید و مطمئن هستید که بعد از اینکه پروپوزال را ارائه دهید، همه آن را خواهند پذیرفت.

وقتی روز موعود فرا می‌رسد، با تمام وجود صحبت می‌کنید و شواهد و مدارک زیادی را که در تایید درستی پیشنهادتان هستند، به آنها ارائه می‌کنید. همچنین مثال‌هایی از شرکت‌های موفق دیگر هم می‌آورید که در حال حاضر به صورت منظم، به انجمن‌های خیریه کمک‌های مالی می‌کنند. با این حال، وقتی کارتان تمام می‌شود، از اینکه مدیرعامل حتی بدون اینکه با بقیه‌ی اعضای تیم اجرایی مشورت کند، ایده‌ی شما را رد می‌کند شوکه می‌شوید. وقتی علت را می‌پرسید، علی‌رغم شواهدی که برای اثبات بازگشت مالی نشان دادید، مدیرعامل می‌گوید که این کار بسیار پرهزینه است.

چرا این اتفاق افتاد؟ شما فکر می‌کردید که موفق خواهید شد، اما به نظر می‌رسد قبل از اینکه شروع به حرف زدن کنید، مدیرعامل تصمیم خودش را گرفته بود. چطور می‌توانید از چنین موقعیت‌هایی اجتناب کنید؟ اغلب اتفاق می‌افتد که در محل کار با چنین موقعیت‌هایی روبه‌رو می‌شویم. افرادی که با آنها صحبت می‌کنیم، به نظر می‌رسد اصلا به ما گوش نمی‌کنند، چون ایده‌های ما مخالف عقاید آنها یا طرز فکر فعلی‌شان هستند.

مقابله با ذهن‌های بسته همیشه هم ناامید کننده نیست. با کمی صبر و درک و با استفاده از چند تکنیک فروش، می‌توان ذهن دیگران را پذیرای روش جدیدی از تفکر کرد. در این مقاله، بررسی می‌کنیم که چرا بعضی از افراد ذهن خود را به روی ایده‌های جدید می‌بندند و در نهایت تکنیک‌هایی ارائه می‌دهیم که می‌توانند در باز کردن فکر آنها به شما کمک کنند.

 

کلمات کليدي :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *