پس چرا بسیاری از شرکت‌ها نمی‌توانند به هویت سازمانی قوی و قابلیت‌هایی دست یابند که موجب توانمندی آنها شود؟ زیرا بیشتر سازمان‌ها، به‌جای آنکه به این پرسش اساسی پاسخ دهند که چگونه می‌توانند برای مشتریان خود ارزش ایجاد کنند و سپس الزامات کاربردی خود را بر همان اساس تعیین کنند، فقط تلاش می‌کنند که با دنبال‌کردن شیوه‌های رشد و پیشرفت غیرمرتبط و تغییرات سازمانی، با بازار هماهنگ شوند.

مشکل اصلی در اینجا، مسئله‌ی نبود انسجام است؛ معمولا این شرکت‌ها در تلاش برای رشد و پیشرفت، بخش‌های مشتری مختلف و متعددی را ایجاد می‌کنند و به ارائه‌ی محصول و خدمات برای برآوردن نیازهای متعددی روی می‌آورند و به گروه‌های محصول، قابلیت‌ها و استراتژی‌های غیرمرتبطی می‌پردازند؛ تا حدی که نمی‌توان تعیین کرد زمینه‌ی اصلی فعالیت آنها دقیقا چیست. با وجود اینکه چنین شرکت‌هایی در بسیاری از کارها خوب عمل می‌کنند یا در بعضی از مراحل رشد خود بسیار عالی هستند، ولی متمرکز نبودن آنها موجب می‌شود که مجبور باشند در بلندمدت برای عالی شدن در هر کاری تلاش کنند.

کلمات کليدي :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *