معرفی کوتاه کتاب :
از نظر كار، افراد به سه دسته تقسيم ميشوند، عدهاي كارفروش هستند، انسانهاي شريفي كه براي ديگران كار ميكنند نظير كارمندان، كارگران و…، عدهاي خوداشتغال هستند، انسانهايي كه فعاليت تكنفره دارند، مثل رانندگان تاكسي يا مغازهداراني كه رأساً و بدون هيچ كمكي مغازهشان را اداره ميكنند. اما دستهي سوم كارآفرين هستند كه سازمانها را ايجاد ميكنند و علاوه بر اشتغالزايي، ثروتزايي، اعتمادبهنفسآفريني و… را براي سايرين مهياسازي ميكنند. حال اگر اين كارآفرينان، ايدهآفرين هم باشند جامعيت بين افكار و اعمال در آنها بيشتر ميشود. هر چند حتماً هم لازم نيست ايدهآفرين و كارآفرين يك نفر باشد. ايدهآفرين كسي است كه با ارائهي ايدههاي ساختارشكن متفاوت از ديگران ميبيند، ميشنود و فكر ميكند.
شومپيتر، پدر كارآفريني، كارآفرينان ايده آفرين را افرادي ميداند كه دست به تخريب خلاق ميزند و همواره خارج از چارچوبها ميانديشند. اما ايدههاي ساختارشكن نياز به اقدام عملي دارد تا به ثمر برسند و اين اقدام عملي از كارآفرينان برميآيد.
پيتر دراكر، پدر مديريت علمي جهان ميگويد: كارآفرين فردي است كه فعاليت اقتصادي كوچك، جديد و متعلق به خود را شروع ميكند. او ارزشها را تغيير ميدهد و ماهيت آنها را متحول ميكند. آنها ريسكپذيرند، البته ريسكي كه لازمهي هر فعاليت اقتصادي است، و بزرگي ديگر اضافه ميكند، كارآفرين نيروي محركه و موتور اقتصادي جامعه است. يكي از مهمترين ويژگي هر كارآفرين، نوآوري است. فرايند كارآفريني نوعي تخريب خلاق است، به عبارت ديگر ويژگي تعيينكنندهي كارآفريني همان انجام كارهاي جديد و يا ابداع روشهاي نوين در كارهاي جاري است كه اين روش نوين همان تخريب خلاق است.
در ادامه چند برداشت كوتاه از كتاب را ميآورم:
كارآفريني شركتي همراه با نوآوري در شركت تحقق مييابد و شامل نوسازي، احيا و القاي قوانين جديد رقابت ميباشد. در پس اين انديشهها، فردي قرار دارد كه گرچه نقش رهبري دارد، اما بهتنهايي قادر به نوآوري نيست و نياز به سازماندهي گروههاي كاري دارد. پس نقش سازمانها در تحقق اهداف كارآفريني مهم است، اما هر سازماني نميتواند اين نقش را عملي سازد. پس نياز به سازمان يادگيرنده داريم كه سازماني است كه با قدرت و به صورت جمعي ياد ميگيرد و دائماً خودش را به نحوي تغيير ميدهد كه بتواند با هدف موفقيت مجموعه سازماني به نحو بهتري اطلاعات را جمعآوري، مديريت و استفاده كند. براي مثال، به شركت والمارت بهعنوان بزرگترين شركت بخش خصوصي جهان نگاه كنيد، اين شركت با حدود يكميليونودويستهزار نفر نيرو را سم والتون بنيان گذاشت.
به راستي مديران ارشد، متوليان فرهنگ سازمان هستند. به تفكرات سم والتون دقت كنيد. آنجا كه سه پايهي ارزشهاي رهبري و تصميمگيري را احترام به افراد (كاركنان)، خدمت به مشتري و تلاش براي تعالي ذكر ميكند و ميگويد: “ما با يكديگر كار ميكنيم، اين راز پايداري ما است. ما هزينهي زندگي را براي همهي افراد كاهش خواهيم داد. فرصتي فراهم خواهيم آورد كه همهي دنيا مزاياي آن را ببينند و زندگي بهتري داشته باشند. ما به آنچه انجام ميدهيم افتخار ميكنيم.” بيدليل نيست كه والمارت به اين درجه از توفيق ميرسد. چون انسانهاي بزرگ همچون سم والتون افكار بزرگ دارند و اين افكار بزرگ با اقدام عملي و سازمان يادگيرنده كه پيوند ميخورد نتايج بينظير را فراهم ميسازد. كارآفرين فقط دستور نميدهد بلكه، خود بيشتر از همه كار ميكند. چنان كه اديسون رمز نابغه شدنش را 1 درصد خلاقيت و 99 درصد آگاهانه عرق ريختن بيان ميكند.
دیدگاهتان را بنویسید