برای خیلی از ما پول و سرمایه‌گذاری مثل یادگیری الفبا و دوچرخه‌سواری نبوده که در دوران بچگی تمرینشان کنیم و بیاموزیم‌شان و چهار تا بزرگتر هم برایمان دست بزنند و با اهدای «اوجولات» تشویق‌مان کنند که به همین راه ادامه بدهیم. اصلا خیلی از خانواده‌ها گفتگو درباره‌ی سرمایه‌گذاری را آنقدر خسته‌کننده می‌دانند که ترجیح می‌دهند صدای تلویزیون را زیاد کنند تا اگر کسی هم حرفش را زد، نشنوند. همین می‌شود که فرزندشان دوران خوب ۲۰ سالگی را به یللی تللی می‌گذراند – نهایتش این است که دانشگاهش را تمام می‌کند و وارد بازار کار ‌شود – و تازه وقتی شمع تولد ۳۰ سالگی‌اش را فوت کرد، متوجه می‌شود که اندوخته‌ی قابل اتکایی برای آینده ندارد و از الان تا ۵۰ یا ۶۰ سالگی باید یک نفس این زمین دوار را طی کند تا محتاج نان شب نباشد.

خلاصه که برای عموم مردم، خانه جایی نیست که بتوانند از درونش استراتژی‌های سرمایه‌گذاری را یاد بگیرند. پدر و مادرها – علیرغم نیت خوب‌شان – جور دیگری فکر می‌کنند و بیشتر توصیه می‌کنند پولتان را ذخیره کنید، اما شما دلتان می‌خواهد سریع‌تر پیشرفت کنید. این دو خواسته‌ی متفاوت – میل به احتیاط و میل به پیشرفت – در مقابل هم قرار می‌گیرند و منجر می‌شوند به اینکه سرمایه‌گذار بی‌تجربه‌ی قصه ما بخواهد روی دنده‌ی لج بیفتد و چند شب شام نخورد و به جای کار اصولی بخواهد حقانیت خودش را به والدینش اثبات کند. بعدش هم چون عجله دارد، بدون اینکه هِر را از بِر تشخیص بدهد می‌رود و کل پولش را مثلا برنج پیش‌خرید می‌کند و… . خلاصه که دردسرتان ندهم… او چون اینکاره نیست حسابی ضرر می‌کند و دلسرد می‌شود.

سرمایه‌گذاری کاری آینده‌نگرانه است و هدف دور دست را نشانه می‌رود. سرمایه‌گذاری مثل موشک کروز قاره پیماست نه تفنگ آب‌پاش با بُرد مفید ۳۰ سانتی‌متر. اینکار صبر و حوصله می‌خواهد. باید تا جایی که می‌توانید از بازار اطلاعات کسب کنید و در نهایت با اتخاذ استراتژی‌، ریسک باخت سرمایه‌ی خود را به حداقل برسانید.

 

کلمات کليدي :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *