این احتمال هست اما هیچ ارتباطی میان علت و معلول وجود ندارد. مشکل نظریه مالی رفتاری این است که بیش از حد کلی و نامفهوم است. تقریبا هر بی‌قاعدگی را می‌توان با انتخاب هر دلیلی که به نظر منطقی می‌آید توصیف کرد. اما باز هم رابطه‌ی علت و معلولی بین این دو شکل نمی‌گیرد. در حقیقت، بسیاری چیزهایی از که به نظر منطقی می‌آیند، در واقع اشتباه هستند.

بزرگ‌ترین نقد به دانش مالی رفتاری این است که بیشتر به یک فلسفه شباهت دارد تا علم؛ چرا که آزمایشات کنترل‌شده‌ی بسیار معدودی برای تأیید علت و معلول‌های آن انجام شده است؛ حتی اگر چنین آزمایشاتی هم وجود داشته باشند، احتمالا به کار سرمایه‌گذاران نیامده است چرا که کمّی‌سازی این عوامل تقریبا غیرممکن است و استفاده از آمار، نتایج آنقدر دقیقی که برای سرمایه‌گذاران مفید باشد به دست نداده است. حتی مدیران نهادی پورتفولیو با کامپیوترهای پرسرعت و مدل‌های مالی پیچیده‌ی خود نمی‌توانند بازار را پیش‌بینی کنند چرا که اگر می‌توانستند، بسیاری از آنها عملکرد فوق‌العاده‌ای در شاخص‌ها از خود به نمایش می‌گذاشتند.

تحقیقات فراوانی نشان داده‌اند که سرمایه‌گذاران به ‌ندرت توانسته‌اند در یک بازه‌ی زمانی به چنین موفقیتی دست پیدا کنند و حتی اگر به چنین توفیقی رسیده‌اند ممکن است کاملا شانسی بوده باشد. در مجموع، در حالی‌که صدها مدیر پورتفولیو سخت تلاش می‌کنند تا عملکرد بهتری از خود به جای بگذارند، برخی هم کاملا بر پایه‌ی شانس و اقبال به موفقیت می‌رسند.

 

کلمات کليدي :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *